کودکانه های دخترم و مادرانه های من

ساخت وبلاگ

این روزا ریحان عسلی ماخیلی خیلی بلا شده دیگه نمیشه چشم ازت برداشت باید خیلی مراقبش باشم niniweblog.com

دیگه کم مونده که درست و حسابی چهار دستو پا بریniniweblog.com

هر وقت میذاشتمت رو شکم 5 دقیقه نشده گریه میکردی شکلکـــ های آینـــ ـ ـاز نمی خواستی رو شکم باشی اما امروز نیم ساعت رو شکم بودی و داشتی با عروسکات بازی میکردیشکلکـــ های آینـــ ـ ـاز و حسابی خوش میگذروندی باهاشون

تازه گیا وقتی هم خسته میشی زیبا سرتو میزاری روی یکی از بالشتایی که دوروبرت میذارم و تا من صدات میکنم ریحان عسلی از ته دل می خندی

به صدای زنگ تلفن و آیفون حساس شدی تا تلفن زنگ می خوره اگه مشغول بازی niniweblog.comبا عروسکات هم که باشی میذاری زمین هی پاهاتو میزنی زمین و خودتو تکون میدی تا من بیام بغلت کنم و تا از فرصتی که من دارم با تلفن صحبت کنم سوءاستفاده کنی و با سیم گوشی بازی کنیی

این روزا که جنب و جوشت زیاد شده یکم خسته میشم اما خدا میدونه وقتی هم که می خوابی دلم برات تنگ میشه و میام هی بوست میکنم

جوجو طلا

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 257 تاريخ : پنجشنبه 30 تير 1390 ساعت: 20:53

بالاخره مرواریدای niniweblog.com ریحان عسلی هم در سن 7 ماه و 5 روزگی از صدفش در اومد

من که طبق عادت هر روز صبح که ریحانه از خواب بیدار میشه دستمو میذاشتم روی لثه ریحان گلی ببینم مروارید کوچولوش در اومده یا نه امروز شگفت زده شدم niniweblog.com دقیقا ساعت 11:56 - 28 تیر زیر دستم یه چیزی مثه خار گل احساس کردم

از خوشحالی اشکام در اومدمن فکر میکردم دیگه خیلی دیر شدهniniweblog.com

دقیقا ریحانه 7 ماه و 5 روز و 19 ساعت و 44 دقیقه بود که من متوجه در اومدن مرواریداش شدم niniweblog.com

niniweblog.com

جوجوطلا12

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 200 تاريخ : پنجشنبه 30 تير 1390 ساعت: 21:22

سلام به همه ی دوستای گلم

همونطور که تو پست ریحانه به روایت تصویر گفتم من ازاین لباسه خیلی خوشم میآد

انگاری ریحانه هم خیلی این لباسشو دوست داره امروز ریحانه رو نشوندم که بهش فرنی بدم تا رفتم از یخچال فرنیشو بیارم دیدم پاهای قور قوریو گرفتهو................ دیگه عکساشو ببینید خودتون متوجه میشید

کلی خندیدم تا تونستم این عکسارو ازش بگیرم



قور قوری1

مامانی پاهاشو از جا در میآری

قور قوری 2

داره با قور قوری دعوا میکنه

قورقوری 3

وای پاهامو ولم کن!

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 234 تاريخ : سه شنبه 28 تير 1390 ساعت: 1:03

سلام به دوستای نازنینم

الان یکی دو روزی میشه که ریحان عسلی ما وقتی میذارمش رو سینه خودشو با دستای کوچولوش بلند میکنه و با پاهاش عقب عقب میره وقتی میگم دسی دسی دستاشو به هم میزنه

امشب که گذاشتمش رو سینه دوربینو Digital Camera برداشتمو ازت عکس گرفتم



خنده ریحانه

فدای این خنده هات بشم

جوجو ریحانه

عزیزمی ناناز من

جوجوی من

وای خدا لباشو ببین چطور غنچه کرده بلا

نازی

اینجا داره با من بازی میکنه من که میرم عقب سرشو میذاره زمین

ناناز منی

تا هم میآم جلو سرشو بلند میکنه از دست تو دختر

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 225 تاريخ : دوشنبه 27 تير 1390 ساعت: 1:08

یکی از کارای که وقتی مامانی (مامان خودم)پیشم بود اقدام به خریدن گوشواره واسه نانازم ریحانه بود زمن که خیلی مشکل پسندم کلی این زرگریو اون زرگری رفتم تا بالاخره این گوشواره رو پسندیدمو خریدم امیدوارم ریحانه هم خوشش اومده باشه هر کی که دیده خیلی خوشش اومده و گفتن قشنگه حالا راست یا دروغشو نمیدونم



گوشواره

گوشواره ریحان

گوشواره1

قوربونت برم من با این طرز نگاه کردنت

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 219 تاريخ : يکشنبه 26 تير 1390 ساعت: 0:12

100848882452 نيمه شعبان


چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی ….. چه بغضها که در گلو رسوب شد نیامدی ….. خلیل آتشین سخن ؛ تبر به دوش بت شکن ….. خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی …… برای ما که خسته ایم نه ؛ ولی ….. برای عده ای چه خوب شد نیامدی …… تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام ….. دوباره صبح ؛ ظهر ؛ نه غروب شد نیامدی

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 224 تاريخ : دوشنبه 27 تير 1390 ساعت: 0:41

سلام

عزیزم این روزا خیلی شیطون بلا شدی کمتر میشینی همش میخای یکی زیر بغلتو بگیرهو راه بری یا اینکه تو بغل باشی

niniweblog.com

چند روزه پیش بابایی برات عروسک خریده بود گذاشتم جلوت بازی کنی ازش ترسیدیو گریه کردی یکی دوساعتی طول کشید تا باهاش بازی کردی

جوجو

اینجا از عروسکت میترسیدی

جوجو1

میذاشتم جلوت پسش میدی

جوجو2

من عاشق این لباسیم که تنته آخه این اولین کادویی که مادر جونی(مامان من) بهت داد وقتیکه رفته بودیم واسه تعیین جنسیت و معلوم شد دختری

وقتی هم از بازی با اسباب بازیهات خسته میشی با پاهای قور قوری بازی میکنی

جوجو3

دیروز من ملافه رو کشیدم روت و وقتی برداشتم کلی خندیدی Kazi & Dora emoticonو خوشت اومده بود

حمومی

بدون شرح!

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 237 تاريخ : شنبه 25 تير 1390 ساعت: 2:04

سلام

من این عکسو وقتی درحال خوردن انگشتای پات بودی گرفتم و به نظرم خیلی جالب میومد من این عکس تورو تو مسابقه نی نی شگفت انگیز شرکت میدم

niniweblog.com

ناناز

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 195 تاريخ : جمعه 24 تير 1390 ساعت: 13:16

سلام عزیزانم

ریحانه ی عریزتر از جانم ماهگیت مبارک

خداوندا من هم فرزندم را به تو می سپارم که تو ، بهترین نگهبانی. خدایا مرا یاری رسان تا فرزندم را انسان تربیت کنم، با شأن انسانی. خدایا طعم لذیذ انسانیت را به او بچشان و عاقبت بخیرش کن.

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 227 تاريخ : چهارشنبه 22 تير 1390 ساعت: 15:58

Orkut Myspace Welcome Scraps, Graphics and Comments

سلام
پريروز90/04/19 مادر جون (پدري) ريحانه جون بعداز مدتها منت بر سرمون گذاشتنو تشريف آوردن منزل ما

ديروز بعداز خوردن ناهار http://s1.picofile.com/file/6396132792/chicken.gif ميگفت ميخام برم خونمون آخه آقا موسي(عموي ريحان) از تهران ميآد منم گفتم نه بمون بعدا ميري حالا وقت زياده مادر جوني هم ميگفت نه آخه آقا موسي تنها ميمونه

منم ديگه اصرار نکردمو حالا که میخاید بريد باشه اما شامتونو بخورید بعد برید خونتون

بعداز اتمام شام مامانی یهو ازآقا موسی که داشت فیلم نگاه میکرد پرسید که شیر فلکه اصلی آبو( چند وقته پیش پول آب مامانینا ١٣٠٠٠٠٠ اومده بود بعدکه به اداره آب رفتن که بررسی کنن معلوم شده بود که یه لوله زیر زمین ترکیده بود و اینا خبر نداشتن) بستی از خونه اومدی بیرون که آقا با موسی با تردید گفت نمیدونم شک دارم و مادر جونم بیقرار ای وای الان خونمو آب بر میداره چیکار کنم ........ دیگه آقا موسی مجبور شد که بره خونه چک کنه هنوز ١٠ دقیقه نگذشته بود که تلفن شوشو زنگ خوردمنم گفتم آخه یعنی چی شده که این موقع آقا موسی زنگ زده که مادر شوشو پرسید چی شده باز بوده دیدم شوشو میگه آره رفته تو خونه مامان از جاش پرید رفت طرف تلفن گوشیو از شوشو گرفت منم تو این فاصله پرسیدم ماجرا چیه که شوشو گفت خونشون دزد اومده مامان نفهمه وای مو به تنم سیخ شد بدجور ترسیدم شوشو لباساشو پوشیدو رفت ببینه چه خبره که بله دزدا همه جارو به هم زده بود و پولو طلاهارو .......

آقا مهدی(برادر شوشو) ساعت ٢:٣٠ اومد خونمون و ماجرا رو به مادرجون گفت آخه باید ارزش چیزایی که دزدیه شده بودو گزارش میکردن طفلی مادر شوشو کم مونده بود سکته کنه وقتی فهمید که........

دزد نامرد حتی به یخچالو فریزرشونم رحم نکرده بود من که تا صبح از ترس خوابم نبرد خیلی شب بدی بود

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 225 تاريخ : چهارشنبه 22 تير 1390 ساعت: 15:55

سلام به همه عزیزانم

ریحانه تازه گیها خیلی به تلفن علاقمند شده طوریکه وقتی من یا بابایی داریم با تلفن صحبت میکنیم باید حتما با سیم گوشی بازی کنه و اگه هم بخوایم ازش بگیریم جیغ میکشو گریه میکنهمحصل

امروز طبق معمول همیشه من ریحانه رو نشوندم واسباب بازیهاشو گذاشتم جلوش و غافل از اینکه تلفن پایینه رفتم تا به کارام برسم همینطور که مشغول کارام بودم یه 5 دقیقه ایی گذشت و اومدم ببینم ریحانه چیکار میکنه که دیدم بله خانوم خانوما از فرصت استفاده کردنو این همه اسباب بازیو ول کردنو مشغول بازی کردن با تلفنه تا هم صداش کردم گفتم ریحانه مامان داری چیکار میکنی یه نگاهی به من کردو ذوق کرد niniweblog.com منم دیگه چیزی نگفتم و از خوش ذوقیش رفتم و یه بوسه گندهشکلک های شباهنگ ازش گرفتم واقعا دنیای کودکی چقدر شیرینه


sghl

اسمايلي كلفـــاز >>www.kalfaz.blogfa.com<< اسمايلي كلفـــاز >>www.kalfaz.blogfa.com<< اسمايلي كلفـــاز >>www.kalfaz.blogfa.com<< اسمايلي كلفـــاز >>www.kalfaz.blogfa.com<< اسمايلي كلفـــاز >>www.kalfaz.blogfa.com<<

ریحانه

جوجو

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 227 تاريخ : پنجشنبه 16 تير 1390 ساعت: 20:38

خوشگلم

ریحانه در حال دست زدن http://i6.glitter-graphics.org/pub/1452/1452306blxzhi6n.gif

اشک

قوربون اشکات بشم من

ناز

فدای این ناز کردنتم

نازی

خیلی با نمک شدی

جوجه

خانم جلوتو نگاه کن !

زردی

دختر عموت (معصومه) داشت ازت عکس میگرفت اینجوری ژست گرفتی براش

Kazi & Dora emoticon
کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 240 تاريخ : چهارشنبه 15 تير 1390 ساعت: 2:00

سلام به همگی

امشب که الان فردا شده ساعت 21:15 بود که از خونه اومدم بیرون تا با ریحانه جونم بریم پارک و زن عمو بزرگ و دختر عموی ریحان هم تو پارک منتظرمون بودن ریحانه جونو آماده کردم و تا دید من دارم حاضر میشم واسه رفتن زد زیر گریه که منو بغل کن منم که هنوز لباسامو نپوشیده بودم تندی و با عجله حاضر شدم حتی نذاشت بذارمش تو آغوشش

تو مسیر ریحانه مثله کوالا تو بغلم بچسبیده بود به محض اینکه به پارک رسیدم تا مهدیه(دختر عموی ریحانه) اومد ریحانه رو بگیره بغلش زد زیر گریه انگاری کتکش میزنن خلاصه بغله هیچکس نمیرفت فقط میخواست با من باشه همه میگفتن خیلی به من وابستس خداییش تعریف نباشه ریحانه خیلی دختر آرومو خنده روییه http://s1.picofile.com/file/6403689134/flowerhat2.gifنمیدونمشکلک زیباساز-mania-dv.blogfa.com چرا امشب اینجوری بود منم که دوربینمو برداشته بودم از اولین رفتن پارک ریحانه عکسو فیلم بگیرم حسابی از دماغم در اومدو کلی خورد تو ذوقم

اشکالی نداره ایشالا دفعه بعد عزیزم از بس گریه کردی مجبور شدم زودتر بیام خونه به محض اینکه اومدیم خونه آروم شدیو شروع کردی به بازی کردن الهی من فدات بشم

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 251 تاريخ : سه شنبه 14 تير 1390 ساعت: 11:12

نمیدونم ازکجا بگم آخه من کم نکشیدم از خواب خانم خانوما که فقط 2شب اولو خوب خوابیدی از اون به بعد تا 4ماهگیت شب تا صبح بیدار بودی شده بودیم پلیس شبا بیدارو روزا هم میخوابیدی خیلی خسته شده بودم

آخرین باری که بردمت دکتر واسه چکاپ ماهانه به دکتر گفتم خسته شدم از شب بیدار بودن تورو خدا بهم یه دارویی بده که خواب آور باشه آقای دکتر: نه خانم باید سیکله خوابش خودش درست بشه صبوری کن دخترم

تا اینکه ازم پرسید واسه خوابیدن هم گریه میکنه تا بخوابه که لطف کردن و دیفن هیدرامین ساده و اونم فقط 2 سی سی تجویز کردن

چه شب و روزای سختیو گذروندم الان هم که 6 ماه و 20 روزی شب یکسره نمی خوابیو چند بار واسه شیر خوردن بیدار میشی تا دیشب که شیر خوردیو خوابیدی و نیم ساعت بعد بیدار شدی منم خسته بودم از بابایی خواستم پستونکتو بیار بذارم دهنتniniweblog.com و خودمم بخوابم رفتم پتوتو از اتاق بیارم دیدم بیدار شدی و پستونکتو در آوردیو داری باهاش بازی میکنیniniweblog.com نمیدونستم از دیدن این لحظه بخندم یا گریه کنم هرجوری بود با سختی فراوان خوابوندمت و ساعت 3 بیدار شدی و دیگه نخوابیدی یادتون اومده بود بازی کنید شِـکـْلـَکْ هآے خـآنــــومے تا 5 صبح داشتی بازی میکردی دیگه کلافه شده بودم 5 صبح هم که خوابیدی ساعت 8 بود که تلفن های آقای پدر نذاشتن بخوابم بلند شدم دیدم خانم خانوما هم بیدار بودید شِـکـْلـَکْ هآے خـآنــــومے و دیگه ادامه خوابموniniweblog.com بیخیال شدم وای که چقدر بچه داری سختهniniweblog.com


در حال خوردن انگشت پا

در حال خوردن انگشت پا


کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 258 تاريخ : يکشنبه 12 تير 1390 ساعت: 18:59

زیبا

ریحانه عزیزم این روزا خیلی با نمک شدیشِـکـْلـَکْ هآے خـآنــــومے همه میگن دلمون میخواد گازش بگیریم اما من که نمیذارم کسی اینکارو کنه

الان یکی دو هفته ایی میشه که وقتی میری بغله کسی تا منو میبینی خودتو خم میکنی و با پاهاتم تند تند درجا میزنی به نشونه اینکه بیای بغله من

غریبه رو از آشنا تشخیص میدی وقتی بغله افراد ناشناسی گریه میکنیniniweblog.com

دهنتو مثله ماهی باز و بسته میکنی

وقتی چیزی که بدردت نمیخورهرو ازت بگیریم عصبی میشی و جیغ میکشی و گریه میکنی محصل

وقتی من با تلفن حرف میزنم عاشق اینی که با تلفن بازی میکنی

وقتی عروسکارو میزارم جلوت تا باهاشون بازی کنی آقا شیر روشیر با پروانه قشنگهرو بیشتر دوست داری وقتی هم که از بازی کردن خسته شدی نق میزنیو دستاتو بالا میگیری که بغلت کنم
وقتی باهات قایم موشکniniweblog.com بازی میکنم از بس میخندیniniweblog.com سکسکه ات میگیره

این روزا از خودت صداهای عجیبniniweblog.comدر می آری اوووووووووووووووووو هوهوهوهوهوهو گاهی اوقات یه نفس جیغ میکشی

وقتی میرم آشپزخونه تا به کارام برسم میذارمت تو رووکتDJ Walkerتا بازی کنی مثه جوجو دنبالم میای و تو دستو پام میپیچی

امان از وقتی بخوایم غذا بخوریم همچین خودتو تکون میدی دوست داری همه چیزو مزه کنی

بدلیل اینکه به شیر پاستوریزه حساسیت داری فعلا فقط سوپ برات درست میکنم تو هم که خیلی دوست داری


زیبا

جوجو

ریحان

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 250 تاريخ : جمعه 10 تير 1390 ساعت: 11:44

سلام من(مامانی) علاقه زیادی به درست کردن پازل داشتم از قبل دو تا پازل داشتم که یکی 500 تایی و یکی دیگه 2000 تایی بود 500 تایی رو درست کردم بابایی هم خوش اومد niniweblog.com یه چند ماهی گذشت من ماه های آخر بارداریم بودمو(7ماه و 3 هفته) داشتم کمدمو جمع و جور میکردم که چشم به پازل نیمه کارم افتاد وبه این فکر افتادم که پازلو درست کنم و اگه درستش نکنم بعدا با یه نی نی خیلی مشکل میشهniniweblog.com و تصمیم گرفتم که حتما پازلو درست کنم بابایی هم میگفت نمیتونی 2000 زیاده و خسته میشی منم گفتم نه باید درستش کنم طوریکه با اون شکمه قلمبه niniweblog.com کمتراز یک ماه درستش کردم و بابایی ماتو مبهوت مونده بود که چطوری اینو درست کردی و منم گفتم خواستن توانستن است

پازا

پازل 2

اینو من درست کردم

niniweblog.com

پازل 2

پازل 2000 تیکه که بعداز اتمام قاب کردم زدم به دیوار

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 286 تاريخ : سه شنبه 7 تير 1390 ساعت: 21:51

همیشه خانم خیردوست همسایه (طبقه پایین ) میگفت ریحانه رو بیار حیاط تا با رووکش بازی کنه منم که این روزا خیلی سرم شلوغ بود اصلا وقت نمیکردم تا امروز که خانم خیردوست زنگ زدند36_13_1.gif که دختر خواهر شوهرم اومده می خواد ریحانه رو ببینه و همین علت باعث شد تا منم رووک ریحانه رو ببرم حیاط تا دختر گلم بازی کنه و چقدر خوشحال و شاد و شنگول بود و حسابی بهش خوش گذشتمحصل منم دوربینو برداشتم و این لحظه هارو به تصویر در آوردم

اینم عکساش

http://up.vatandownload.com/images/90ufeu6myq8ycc81m3.gif

جوجو

خیلی دوستت دارم ریحانه جونم


نی نی ناز

بدون شرح! 23_33_7.gif

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 232 تاريخ : جمعه 10 تير 1390 ساعت: 11:44

این لباس عروسو مادر جون(مادری)niniweblog.com واست خریده و از بس لباس داری نمیدونم کدومو تنت کنم زیبا هنوز چند تا از لباسای سیسمونیت بدون استفاده مونده این لباسو چند شب پیش که داشتیم میرفتیم خونه عمو یحیی niniweblog.comتنت کردم بابایی میگفت مگه داریم میریم عروسی منم گفتم روز به روز ریحانه داره بزرگ میشه زیبااز عروسی دختر عمو و پسر عموهای ریحانه ام که خبری نیست حداقل یه بار تنت کرده باشم آخه ریحانه در حال رشد کوچیک میشه اونوقت دلم میسوزه که کاش یه بار تنش کرده بودم

وقتی رفتیم خونه عمو یحیی همه استقبال کردنو هی میگفتن چه خوشگل شده تو این لباس و ازت عکس میگرفتن Photographer

اینم عکسای ریحانه تو لباس عروس

ریحانه خانم

هرکاری میکردم که دست نزنی نمیشد واز لباست خوشت اومده بود هی میگرفتی دستت

خوشگل مامان

خوشگل مامان قوربونت برم من محصل

نانازی

خونه عمو یحیی

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 268 تاريخ : جمعه 10 تير 1390 ساعت: 11:44

ریحانه ی من که به شیر حساسیت داره من نمیتونم فرنی و حریره بادام براش درست کنم و فقط سوپ درست میکنم اما دیشب که خونه ی عموی ریحانه اکبر آقا مهمون بودیم niniweblog.comکوفته داشتن و من یکم از ابش با نون سنگک دادم و ریحانه هم بدخلقی نکردو خورد الان هم یه تیکه نون سنگک دادم دستشو گذاشت دهنشو تا ازش گرفتم جیغ کشید و انگاری از نون سنگک خوشش اومده امیدوارم مشکلی براش پیش نیاد آخه زودتر از موعود بهش نون دادم

نون سنگک

نون سنگک 1

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 230 تاريخ : جمعه 10 تير 1390 ساعت: 11:44

سلام امروز صبح که از خواب بیدار شدی لباساتو در آوردم و مستقیم رفتم تو حموم همه چیز مثله همیشه داشت خوب پیش میرفت یهو یادم افتاد که صابون تموم شده من تورو همینطو که داشتی با پوپت وانت بازی میکردیniniweblog.com تنها گذاشتم و اومدم به طرف آشپزخونه که یهویی پام سر خورده رفت زیر یخچال اگه اوپنو نمیگرفتم با سر می افتادم و معلوم نبود چه اتفاقی میافتاد برامون Electricباباییی هم تازه رفته بود سر کار و تا چند ساعت زنگ نمیزد و از ما بی خبر می موند خدا امروز خیلی خیلی بهمون رحم کرد

الان هم عزیزم خوابیدی ز و یه 1 ساعتی میشه از بیمارستان اومدیم خدا رو شکر پای منم نشکسته بود واز شدت سر خوردن انگشت پام خون مرده و کوفته شده خدایا شکرت که بهم فرصت دیگه ایی دادی تا در کنار همدمم و عشقم بمونم

کودکانه های دخترم و مادرانه های من...
ما را در سایت کودکانه های دخترم و مادرانه های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مامانش rsa بازدید : 222 تاريخ : جمعه 10 تير 1390 ساعت: 11:45